زندگانى

ساخت وبلاگ
دل بیمار مرا جز حرمت نیست هوامن مریض توام و خوش به همین حال و هوااز تو میخواهم از این حال نجاتم ندهینکشی دست به روی سرم از بهر شفامدتی هست که جانم به لبم امده استهی بدل ناله کنم نام تو با شور و نواآرزوی حرمت تاب و توانم بردهنکند کرده ای از خوبتران بنده سواترسم آنروز رسد تاکه نبیبنم حرمتگوشه قبر کنم با دل زارم ماواکه دگر نیست جهنم چه مهم با که بهشتای که بهر تو درآنجا و در آنجا دعوا زندگانى...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگانى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hadigharibiran0 بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 20:48

چهارشنبه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۱ - 21:17 - هادی غریب - حیف شد این همه ره با غم تو پیمودم شده خاکستر و از دست تو مانده دودمحیف این عمر که پای تو نشاندم ای دل دیدی یک لحظه هم از دور و برت ناسودماز من انگار جوانی همه از دستم رفت همه اش بود ضرر کو و کجایش سودممست مستان تو دریای نشاط از عشقت تا تو بودی همه شاد از او و بودت بودماثری نیست از ان مرد که پایت می مرد خود جوان ماندی و پیرم تو نمودی زودماز همان روز نخستم غم تو شد پاییز برگ پاییز شدم برد به دریا رودمای سراپای غرور ای نفست ظلمانی کو کجایی تو چه بودی که چنین فرسودممدتی هست که ماهی به شبم هست ولی آفتاب غم تو کرده مرا نابودمهرکجایی که رسیدم شده بن بست مرا که به ناچار مسیر دگری پیمودمکه نشد از دل زارم زتو یک کم غصه کم نشد لج و به آن بیشترش افزودمآجر سخت بنایم همه یک یک افتاد آنقدر ریخت که بنمود مرا مفقودمجگرم سوخت هراندم که بیادت بودم ای که در بی خبری ات همه اشک الودمچون هوای تو به سر زد به دلم گفتم ایست لا جرم فهم تو فهمید زمن مقصودمکه من هربار بیادت که شدم دانستم آخر ترم زیاد تو عجب مردودمتو بمان و تو بخوان و تو فقط باش ببین زندگی کرده ندانسته که رنج الودمدور شو دور شو نزدیک نیایی جانا حال از دست تو چون خنجر زهرالودمحیف شد این همه ره با غم تو پیمودم شده خاکستر و از دست تو مانده دودمحیف این عمر که پای تو نشاندم ای دل دیدی یک لحظه هم از دور و برت ناسودماز من انگار جوانی همه از دستم رفت همه اش بود ضرر کو و کجایش سودممست مستان تو دریای نشاط از عشقت تا تو زندگانى...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگانى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hadigharibiran0 بازدید : 53 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 14:19

بالهایم شکسته و زخمیستبا همین حال روبراه هستممی روم در مسیر خود اماغرق در تصویر ماه ماه هستماندکی صبر کن برای من می رسم گر صبور باشی توقول می دهم کنم شادتغرق عشق و سرور باشی تومی روی کاشی بدانی که من هنوز چشم در راهممی روی از خدای خود اما بازگشتن تو میخواهمتو مرا جانی و همه جانان از چه این را بگو نفهمیدیدیدی از غصه ات پریشانمجای من دیگری تو بگزیدیحال شبها به گوشه ای تنهاسر به زانو غریب بنشینمعجب استرس به من دادیرفته از کف مرا همه دینمچند روزی گذشته و اینکدرد دوری تو نمودم پیرخانه و لحظه های بی عشقتروی قلبم مدام میزد تیرحرفهای نگفته بسیار و نای درد و. دل ندارم منتوکه رفتی جوانی ام هم رفتبه خدای تو می سپارم من زندگانى...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگانى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hadigharibiran0 بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 11:51

گر تو با من مشکلی داری به این مردم  چه ربط مشکلات           کشور برزیل  را بر رم  چه ربطگر شکایت داشتی   از      باعثش کن     با وفانیش   گر از مار خوردی بر دم   کژدم  چه  ربط غصه ها     این روزها بسی زندگانى...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگانى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hadigharibiran0 بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 4:18

الامان, از دست این مردم که جولان می دهندشانشان  پایین و  بر هر قوم فرمان می دهنددستهاشان هست خالی و مدام  از هر طرفوعده ی  صد سیم و زر بر این و بر آن می دهند خالی     از منطق سراپا غرق در جهل  عمیق می زندگانى...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگانى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hadigharibiran0 بازدید : 52 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 4:18

منو این قصه ناچیز دلم آب شدیم  ظاهری داشته از حرف کسان خواب شدیمننوشتیم به پیشانی خود مهر از مهرتا توانسته به باطن  همه بی تاب  شدیم ملتی هست که مارا کر و کافر دانستآگهی از دل ما عاشق اگر  ناب  شدیمدس زندگانى...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگانى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hadigharibiran0 بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 4:18

در خودم میریزم هر دردی و لب را باز نیستقصه ی این زندگی بی تو مرا آغاز نیستمی رسد پایان همان روزی که هستی  نیستمبی تو هادی, در بهشتم  زندگی اش ساز  نیست بال دارم بهر رفتن  لیک ماندم  پای  تو گر نباشی رو زندگانى...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگانى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hadigharibiran0 بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 4:18

دل  به زنجیر غمت مسعله ها داشت که منرفته.  رفته دلم.         از دوری تو  آه کشیدچاره درد نبودت  همه شب.     خوابم. بودکان هم هر شب زسرم بسکه نبودی بپریدچند فرسخ زتو دور اینهمه حاشا   کردمبس زدم    زجه همه عالم و   آدم  فهمیدکه منی سوختم   هر ثانیه از این دوریسر هر     هفته دلم تنگ شد و می لرزیدخود به هر خواب زدم  خواب چکارم میکردتا زمانی      که مرا   چشم نفهمی   گریید  من چه باید بنویسم که شکستم  ای دوستجای خالی تو هر لحظه که چشمانم   دید هادی غریب  ۱۳۹۶ زندگانى...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگانى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hadigharibiran0 بازدید : 58 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 4:11

هرروز.     من بدون تو یک آه می شودقلبم عجیب کوچک و چون کاه می شود از من بجا مانده دلی سخت تنگ و هیچون یوسف فتاده به در چاه. می شوددانم ندانم که کجا پای می نهم. تنها به آنجا که تو را   راه. می شودیک کوه دوری و یکی دل میان آنباعث به دلتنگی گه. گاه.  می شود.اینجا تمام آدمیان سنگ می زنندبر چهره ای که روز و شبش ماه می شودتنها سکوت تلخ منو  حرف های تو محکوم رعیت به مثل شاه می شود هادی غریب   ۱۳۹۶ زندگانى...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگانى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hadigharibiran0 بازدید : 70 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 4:11

دنیای شیرین و می و جام شوکرانچه امتیاز ها که ندادی  به دیگرانیک عده شد قسمتشان کوه دلخوشیاز ما  جویی مقابل دریای بیکرانزحمت و نیمه های شب و خون های دلروی حصیر خالی و نه فرش قیطران بسیار شرمنده شدیم هیچکس ندیدخردیم از شهریه ها  چوب خیزراننه بیمه و نه دلخوشی کار   عاقبتکاری نکرد مجلس و اجلاس تا سرانبا درک پایین چه شود باز غیر از اینجز کار هایی که بماندیم خود در آنمدرک و درس هیچ کدامش  نشد بماحل مشکلی نشد ز پسرها و دخترانبا فیش آب و گاز و تل و برق آخرش سردی بماند و خنده ی تلخی ز بهترانگویی که این پول به دلها عصاره کرد عاشق فتاده بر روی پاهای    دلبرانتا هست این است و یکی نیست این وسطماخود بخود نموده و نه شیر مادران23/9/96 زندگانى...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگانى دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4hadigharibiran0 بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 4:11